شعر در مورد حسرت ، شعر درباره حسرت دیدار و زندگی + حسرت کربلا و عشق

شعر در مورد حسرت

شعر در مورد حسرت ، شعر درباره حسرت دیدار و زندگی + حسرت کربلا و عشق
شعر در مورد حسرت ، شعر درباره حسرت دیدار و زندگی + حسرت کربلا و عشق همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.

شعر در مورد حسرت

جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت گذشته

من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس
بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است
من به پرواز نمی اندیشم، به تو می اندیشم
که زیباتر از اندیشه یک پرواز است

شعر در مورد حسرت خوردن

پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
من نه آنم که ز دامان تو بردارم دست
تیغ بردار که منت کش بازوی توام
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت دیدار

تو کجا نالی از این خار که در پای منست
یا چه غم داری از این درد که بر جان تو نیست
دردی از حسرت دیدار تو دارم که طبیب
عاجز آمد که مرا چاره درمان تو نیست.
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت زندگی

باید به دهان تو رجوع کرد
لبخندت را بوسید
پنجره ی روحت را
آنجا که خواب از سر خیالم پراند
آنجا که بوسه غرق بود در ابدیت
بگو چندبار می توان عاشق یک لبخند شد؟
می توان غنچه ای را چید
باز در حسرت دیدنش جان داد؟

شعر در مورد حسرت عشق

دست با دوست در آغوش
نه حد من و توست
منم و حسرت بوسیدن
خاک پایی…
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت نخوردن

نگران نباش
من میدانم چگونه
با حسرت نبودنت تا کنم
فقط برایم بنویس
هنوز میخندی
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت کربلا

حسرتم چشم سیاه و گیسوان بور نیست
عاشقی این روزها جز وصله ای ناجور نیست
زخم‌های کهنه ام را مرهمی پیدا نشد
همدمی دیگر برای این دل رنجور نیست

شعر در مورد حسرت جوانی

و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
ای عشق
که من از لهجه ی چشمان تو 
شاعر بشوم
⇔⇔⇔⇔

شعر در مورد حسرت کودکی

پرپرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ی ماهتاب
پارو می کشند
خوشا رها کردن و رفتن
خوابی دیگر
به مردابی دیگر
خوشا ماندابی دیگر
⇔⇔⇔⇔

شعری در مورد حسرت گذشته

بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را
به حراج گذاشته ام
بی انصاف چانه نزن
حسرت هایم به قیمت عمرم تمام شده

شعر درباره حسرت گذشته

خودت را دریغ نکن،
شاید روزی
حسرت لحظه های خوبمان را
بخوریم!
⇔⇔⇔⇔

شعر کوتاه در مورد حسرت گذشته

جان می دهم از حسرت دیدار تو
چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان
به در آیی.
⇔⇔⇔⇔

شعر درباره حسرت خوردن

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود

شعری درباره حسرت خوردن

آنکه در زندگی اش در پی ات ای یار دوید
روز و شب حسرت بوسیدن چشم تو کشید
این دلم بود که یک روز زتو خنده ندید
تا که بیگانه شد و عاقبت از عشق برید.

Comments

Popular posts from this blog

قهوه؛ معجزه گر پوست و مو

تعبیر خواب خریدن پودر لباسشویی ، معنی دیدن خریدن پودر لباسشویی در خواب

متن زیبا برای اینستاگرام ، کوتاه و انگلیسی و لاکچری درباره خدا و زندگی جدید